این عنوان کتابی است که در خصوص آزمایش های علمی منتشر شد. آقای الکس بوز، نویسنده کتاب میگوید : برای نوشتن آن منابع و آرشیوهای علمی زیادی را زیر و رو کرده تا فهرستی از شگفت انگیزترین و وحشتناکترین تجربههای علمی را گردآوری کند. کتاب، داستان واقعی دانشمندانی است که به دنبال اثبات درک نامتعارفشان از دنیای اطراف آن هم با اعمالی گاها غیر اخلاقی می باشد . پدر فلسفه اردیسم ، حکیم اُرُد بزرگ می گوید : رنج در پس هر کار ناشایست آشیانه دارد . و شاید خود این دانشمندان اگر امروز زنده بودند نسبت به اعمالی که انجام داده اند پشیمان و نادم می بودند .
1- فیل در اسید
در
سال 1962، وارن تامس - مدیر باغوحشی در اکلاهماسیتی - تصمیم گرفت 297
میلیگرم LSD - یعنی حدود 3هزار برابر یک بار مصرف متعارف افراد معتاد - را
به فیلی به نام توسکو تزریق کند. دانشمند کنجکاو ما میخواست ببیند آیا
تزریق این داروی توهمزا باعث پرخاشگری فیلهای نر میشود یا نه.
نتیجه
فاجعهآمیز بود؛ فیل بیچاره ابتدا نعرهای کشید و بعد از چند دقیقه
بیقراری، افتاد و بالاخره بعد از یک ساعت مرد. اساتید دستاندرکار آزمایش
در توجیه کارشان گفتند که فیلها بیش از حد انتظار آنها به دارو حساس
بودهاند.
2 - ترس در آسمان
باز
هم در دهه 1960، 10 سرباز برای تمرینات نظامی سوار بر هواپیمایی بودند که
ناگهان خلبان به آنها اطلاع داد که هواپیما خراب شده و در حال سقوط به
اقیانوس هستند. بعد از سربازها خواسته شد که فرمهایی را تکمیل کنند؛ بر
مبنای این اسناد، افراد تایید میکردند که ارتش آمریکا مسئولیتی در قبال
جبران خسارتهای ناشی از مرگ یا جراحت آنها ندارد.
سربازهای
بختبرگشته خبر نداشتند که سوژه یک آزمایش قرار گرفتهاند و هواپیما مشکلی
نداشت؛ گروهی از محققان میخواستند با مقایسه میزان اشتباهات افراد هنگام
پر کردن فرمها، تاثیر ترس از مرگ آنی بر تمرکز و تعقل آنها را بررسی
کنند.
3 - قلقلک
در
دهه 1930، یک استاد روانشناسی آمریکایی به نام کلارنس یوبا عقیده داشت
خنده ناشی از قلقلک، غریزی نیست و آدمها این واکنش را به صورت تقلیدی از
بقیه یاد میگیرند. او این نظریه را روی پسر خردسالش امتحان کرد. بقیه
اعضای خانواده حق نداشتند در حضور پسر کوچک، به خاطر قلقلک بخندند.
آزمایش
سختگیرانه ی یوبا چندان موفقیتآمیز نبود. قبل از اینکه پسر به 7ماهگی
برسد، اگر قلقلکش میدادند، میخندید اما این باعث نشد یوبا یک بار دیگر
نظریهاش را روی دخترش هم امتحان نکند.
4 - موشهای بیسر و صورتهای رنگ شده
در
سال 1924، کارنی لندیس از دانشگاه مینهسوتا میخواست درباره نحوه انعکاس
نفرت در چهره افراد تحقیق کند. به این منظور، او با چوبپنبه سوخته
خطهایی روی صورت چند داوطلب رسم کرد و بعد از آنها خواست آمونیاک استنشاق
کنند، به موسیقی جاز گوش بدهند، به تصاویر غیراخلاقی نگاه کنند و در
نهایت، دستشان را در یک سطل پر از قورباغه فرو کنند. سپس از هر یک از
داوطلبها خواست که سر یک موش سفید را قطع کنند.
با
اینکه بعضیها مردد بودند و بعضیها هم داد و فریاد میکردند، بیشتر
داوطلبان قبول کردند کار خواستهشده را انجام بدهند؛ «آنها شبیه اعضای یک
فرقه سری شدهبودند که برای قربانی به پیشگاه بت بزرگ آماده میشدند».
5 - زنده کردن مردهها
رابرت
کورنیش - استاد دانشگاه برکلی - در دهه 30 عقیده داشت که راهحلی برای
زنده کردن مردهها پیدا کرده است؛ او اجساد را روی الاکلنگ میگذاشت، تکان
میداد و در ضمن به آنها آدرنالین و داروهای ضدانعقاد تزریق میکرد تا
جریان خون را دوباره راه بیندازد.
او
سعی کرد روش خود را روی انسانها امتحان کند و برای همین رضایت یک محکوم
به مرگ را گرفت که پس از به دار کشیده شدن، او را به دنیا برگرداند. اما
دولت محلی کالیفرنیا به خاطر ترس از فرار متهم در صورت موفقیت آزمایش، جلوی
آن را گرفت.
6 - آموزش در خواب
در
سال 1942، لارنس لشان - که معلم کالجی در ویرجینیا بود - میخواست به طور
ناخودآگاه عادت ناخن جویدن را از سر شاگرداناش بیندازد. برای همین شبها
در حالی که پسرها به خواب خوش فرو رفته بودند، نواری را بالای سر آنها
میگذاشت که مدام تکرار میکرد : «ناخنهای من مزه خیلی بدی دارند». یک بار
هم که دستگاه پخش صدایش خراب شد، خود معلم دلسوز وسط خوابگاه ایستاد و
جمله را تکرار کرد.
تلاشهای لشان بینتیجه نبود؛ تا پایان ترم 40 درصد شاگردان عادت ناخن جویدن را کنار گذاشتند.
7 - بوقلمونهای آسانپسند
در
دهه 1960، مارتین شین و ادگار هیل روی رفتار بوقلمونهای نر در زمان
جفتگیری تحقیق کردند و به نتایج عجیبی رسیدند؛ این پرندگان خیلی مشکلپسند
نیستند. آنها عروسک یک بوقلمون ماده را در قفس پرنده نر گذاشتند و بعد به
تدریج از اجزای عروسک کم کردند تا ببینند کی بوقلمون نر احساسش را به ماده
قلابی از دست میدهد. در کمال تعجب، حتی وقتی که فقط سر مدل مصنوعی باقی
مانده بود، بوقلمون نر هنوز مثل یک پرنده ماده واقعی به آن ابراز احساسات
میکرد.
8 - سگهای دوسر
ولادیمیر
دمیخوف - جراح روس - در سال1954 شاهکار خودش را رو کرد؛ سگ دوسر. او سر،
شانهها و یک پای یک توله سگ را به گردن یک سگ گله آلمانی بالغ پیوند زد.
جالب بود که سر دوم شیر میخورد، بدون اینکه مریاش به جایی وصل باشد. هر
دو حیوان به علت پس زدن عضو ، بعد از 6 روز جانشان را از دست دادند اما
دمیخوف مایوس نشد و در عرض 15 سال بعد، آزمایش خود را 19 بار دیگر تکرار
کرد و توانست عمر موجودات عجیبش را تا یک ماه هم برساند.
9 - دکتر خفن
پزشکی
به نام استابینز فیرث - که در اوایل قرن نوزدهم در فیلادلفیا طبابت میکرد
- عقیده داشت تب زرد یک بیماری مسری نیست. پس تصمیم گرفت نظریهاش را روی
خودش امتحان کند. او استفراغ بیماران مبتلا به تب زرد را روی زخمهای باز
آنها ریخت و بعد معجون پر از میکروب را بالا کشید. فیرث بیمار نشد اما نه
بهخاطر درست بودن نظریهاش؛ تب زرد واقعا مسری است. منتها سالها بعد
دانشمندان متوجه شدند که این بیماری فقط در صورت ورود مستقیم میکروب آن به
جریان خون ( مثلا بر اثر نیش پشه ) منتقل میشود.
10 - چشمان تمام باز
یان
اسوالد از دانشگاه ادینبورو درباره به خوابرفتن در شرایط بحرانی تحقیق
میکرد. او در سال 1960، چند داوطلب پیدا کرد و چشمهای آنها را با نوار
چسب، باز نگه داشت و بعد آنها را در شرایطی خفن، در معرض محرکهای مختلف
قرار داد؛ یعنی از 50 سانتیمتری به صورتشان فلش میزد، به کف پاهایشان
شوک الکتریکی میداد و دم گوش آنها هم صداهای بلند در میکرد. با همه این
اوضاع، هر سه داوطلب توانستند در عرض 12 دقیقه به خواب فرو بروند.